در دهه اخیر به دلیل وجود مشغلههای بیرون از منزل مادران، بخش اعظمی از تربیت و نگهداری کودکان به مهدکهای کودک سپرده شده است. با توجه به اینکه ۸۰ درصد رشد مغز و ۷۰ درصد رفتارهای اجتماعی انسانها در این دوران شکل میگیرد، به طور خاص کودکانی که به مهدکودک میروند در مقایسه با دیگر همنوعان خود که از این امکانات محروماند، زندگی موفقتری در آینده خواهند داشت.
اما موفقیت کودکانی که چند سالی را در مهدهای کودک سپری میکنند، همگانی نبوده و شاید بتوان به طور قاطع گفت که تعداد چشم گیری از مهدهای کودک خلاف این راه رفته و در پایان حضور چند ساله کودک در این مکانها، فردی کاملا متفاوت با خصوصیات مثبت بیان شده به جامعه تحویل خواهند داد.
در مهدهای کودک چه میگذرد؟
فارغ از مکان و فضا و شهریههای سرسام آوری که توسط برخی از مهدهای کودک اخذ میشود، «آموزشهای ویژه» نیز به عنوان دغدغهای جدید برای والدین ایجاد شده است، دغدغه از این حیث که آموزشهای ویژه که متناسب با فرهنگی ملی و دینی ما باشد جای خود را موسیقی و رقص داده است.
اگر کسی تنها چند بار به مهدهای کودک سر زده باشد، به طور حتم با وعده های مسئولان آن برای پذیرش کودک مورد نظر آشنا خواهد بود، گزینشی که در پس از آن وعدههایی از جمله شکوفا شدن استعدادها، یادگیری علوم متفاوت فراخور سن، موسیقی، آواز، نواختن آلات موسیقی، بالماسکه انگلیسی و... و این یعنی چوب حراج به به ساختار هویت اسلامی- ایرانی جامعه.
از بزرگان نقل و پدران ما نقل شده است در سالهای دور در مکتبخانهها در کنار تدریس قرآن مجید،شاهنامه و گلستان و بوستان سعدی را نیز درس میدادند. حتی کتابهای دیگری مانند حیدر نامه یا هفت لشکر، حسین کرد شبستری و غیره نیز تدریس میشد. امروزه نیز در برخی از موارد تعدادی از شهرهای اروپا میزبان شاهنامه خوانهایی هستند که برای شناساندن فرهنگ ایران زمین، اقدامات قابل توجهی در آن سوی مرزها داشتهاند. اما متاسفانه در ایران عدهای عزم خود را برای فراموشی این تمدن کهن جزم کردهاند.
البته پیش میآید والدینی که هوشیارانه کودکان خود را از این خطر رهایی ساخته و نوشکفته گان خود را راهی مهدهای قرآنی و یا حداقل مهدهایی سالم تر خواهند کرد اما پرسش این است که رویرکرد فعلی در مهد کودک ها چگونه غلبه یافته است؟
بر سر کوکان چه میآید؟
همان گونه که گفته شد موسیقی، رقص، آموزش زبان انگلیسی، برگزاری مراسم کریسمس از جمله «هنرهای مهدهای خاص» است. ناگفته نماند که آشنایی انسانها از کودکی با زبانها و هنرهای مختلف به خودی خود دارای اشکال نیست، آنچه بیش از اینها نگرانیهایی به همراه دارد، اختلاط«بی مبنای» دختر و پسر که بعضا به صورت فجیع و غیر قابل باور نمود می یابد،است.
شنیده هایی که از سخن از برگزاری محافلل رقص مختلط یا حتی استخرهای مختلط حکایت دارد نمونه ای از همان اشکالاتی است که چند صباحی بعد به عنوان معضلی حل ناشدنی در جامعه تبدیل خواهد شد. البته چند ماه پیش وزارت آموزش و پرورش با ارسال بخشنامهای اختلاط نوآموزان دختر و پسر در کلاسهای پیشدبستانی و مهدهای کودک را ممنوع اعلام کرد.
اما پس از گذشت ۶ ماه از ابلاغ دستور العمل آموزش و پرورش هنوز هیچ تغییری در روند آموزشی مهدهای کوکان ایجاد نشده و همچنان «بالا بردن اعتماد به نفس کودکان به سبب وجود کلاسهای مختلط» از جمله تبلیغات این مراکز به حساب میآید. نهادهای مسئول نیز همچنان در بیتفاوتی و سکوت محض در مقابل این رویه خطرناک به سر میبرند.
شاید در نظر عدهای عوام، در کنار هم بودن دختر و پسر، آشنایی با موسیقی، رقص، آواز خوانی و نواختن آلات موسیقی نوعی رشد، پیشرفت، شکوفایی استعدادها و القای شادی و نشاط قلمداد شده و لازمه یادگیری کودکان پیش از ورود به مدرسه باشد، اما جامعهشناسان معتقدند که در این دوره سنی باید ابزارهایی از جمله «کم» و «زیاد» و «قبل» و «بعد» و «بالا» و «پایین» فراگیری شود. کودک به مدرسه میرود، میتواند به راحتی در مجالس برقصد و آواز بخواد و با جنس مخالف ارتباط برقرار کند اما هنور معنی واژه «ماقبل» در ریاضی را نمیداند، نمیتواند دوست پیدا کند، نمیتواند حق خودش را بگیرد، مستقل باشد، فردوسی و سعدی و حافظ را نمیشناسد، یک سوره قرآن از حفظ نیست... و این یعنی فاجعهای که هر روز کودکان را با دستان خود به چاه آن میاندازیم.
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: